سكوت مه آلودي جگر كبوترانههاي زندگيام را خون كرده است …
مژههاي نگاهم يك بهانهی نو ميخواهد تا قشنگتر ساز ديدن را بنوازد…
سالها زخم دل خوردن و الان زخم تن
درمان کردن کینه هایشان با زخم گذاشتن بر تن فرزندان سرزمینم
جهان، وطنم است، و من همدرد با تمام مادران سرزمینم
حال دل این روزهای مادران سرزمینم خوش نیست
از بس بغض خورده، نفس دلَش بند آمده، آسمان دلشان غروب کرده
این روزها، یخهای نگرانی بدجور روی دلم سنگینی میکند
کاش مادر نبودم…
کاش من هم میتوانستم مثل آسمان تمام غمهایم را ببارم و سبک شوم
پ.ن ………………….
پیش کش به دلِ تبکردهی مادران سرزمینَم… یمن، میانمار، افغانستان، سوریه، عراق … مادرانی که جز غمی نفسگیر سهمی از مادری نبردهاند…