و پنجره فولاد
التماس های گره خورده
و بغض هایی که پیش پای تو باز می شود….
این جا همه چیز بوی ملکوت میدهد
ایوان طلا…
کاشی ها….
و این سوال همیشگی
مگر میشود آسمان روی زمین باشد؟!!
و من کبوتری بی پناه….
بال و پر شکسته…
خسته…
درمانده…
که فقط جلد همین گنبد و بارگاه است
امده ام تا پناهنده باشم آقا جان
امده ام تا در گوشه ی حرمت عقده های دلم را باز کنم.
نشانی دلم این است…
مشهد_پنجره فولاد-کنار زخم_جنب التیام تو