کد مطلب: 22297

قلم...

چهارشنبه ۱۴ تير ۱۳۹۶

به یاد ندارم چه زمان در من متولد شدی .

اصلا تو در من متولد شدی ؟! یا من در تو ؟!

یک روز من با خواندن ، سطر به سطر غرقِ احساسِ دیگری شدم ،

با چشیدنِ هر قلم شهید شدم و با هر شعر طعمِ خیال را مزمزه کردم.

خواندم ، هرچه دستم رسید خواندم ، با چشمانم کلمات را بلعیدم . آنقدر کلمات را بلعیدم و

به مغزم خوراندم تا که امروز  در هر زمان کلمات در این ذهن کودتا به پا می کنند .

کودتایی که از سر انگشتان و گاهی از نقشِ چِکِه جوهری بیرون سرازیر می شوند .

حال که دقت میکنم من توام ، نه تو من. . .

این تو بودی که نقش را در منِ بی رنگ و روح ترکیب کردی ، همین که توانِ به تصویر کشیدنِ

چند مشت کلماتِ شورشیِ ذهن را بر روی کاغذ دارم ، برایم شکرانه ای دارد که اگر تا آخر

عمر سجده و حمد کنم پرداخت نخواهد شد .

قلم...