کد مطلب: 21639

بی دل می روم!

جمعه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶

مبهوت از این منظره ،نگاهت را به سوی مزار شهدای گمنام برگردان.

آنجاست که می بینی تورا به آرامش فرا می خوانند.

دیدن این دیار عاشقان کافیست تا

پیشانی ات را با زمین آشنا کند، صیحه هایت که در درونت غوغا به پا کرده،به آسمان برسد و چادرت در وزش بادها این

سو و آن سو پرواز کند.

در اینجا تو باید بشکنی،باید به خود آیی.

دیگر وقت آن است که دل بی تابت را به دست او بسپاری.

نگاه خدا ،به سوی توست.

شکسته دل خریدارند،پس بشکن.

اینجا سرزمینی است که ملائکه فوج فوج از آسمان فرود می آیند و بالهایشان را به تقدس این خاک و خونی که ریخته شده ،زینت می دهند.

کافیست کمی به عقب برگردی،خودت را مهیا کن ،حادثه ای در شرف وقوع است.

عارفان را نظاره کن که در حال عروج هستند وخونی سرخ در این زمین،لبانی تشنه…

نمی فهمی که چگونه زمان گذشته و تو کی از خود بیخود شده ای،

احساس می کنی که سر بر عرش خدا نهاده ای،کاش زمان متوقف می شد و این حضور همیشگی می شد…

دیگر قلبی نیست بی دل می روم 

دلم را در آن ارتفاع جا می گذارم..

اینجا کافیست فقط دستانت را بالا ببری و خدا را حس کنی…

 

خط خطی های من