مرثيه اربعين!
جمعه ۵ آذر ۱۳۹۵
اربعین است و قافله خسته و دل شکسته آرام آرام به صحرای کربلا نزدیک و نزدیکتر می شود.
ای وای من قافله سالار این کاروان ام المصائب ،زینب است. دخت علی و فاطمه.
آری تو گویی تمامی عشق می آید، تمامی صبر همراه این کاروان می آید. تمامی عصمت وحیا!
چه قافله سالاری این کاروان عشق. هر چند پیر و خمیده شده،از رنج روزگار ولی همچون کوهی استوا و با صلابت در مقابل یزید و یزیدیان،
با تمامی درد و رنجی که دردل نهفته دارد ولی در مقابل دشمن همچون حیدر کراراست و سخنانش در هم کوبنده کاخ یزیدیان.
آری او زینب است، زینبی که با درد آشناست. از کودکی از زمانیکه مادر را بین در و دیوار می بیند،
و یا ناله های غریبانه پدر را از نخلستانهای مدینه می شنود
و یا تنهایی و غربت برادر را در خانه اش می بیند
و اکنون شهادت مظلومانه برادر و هفتاد و دو یار باوفایش را و سخت تر از همه اسارت و سفر به شام راچه کند زینب!
صبرباید کرد صبری عظیم به سفارش برادر، تا بتواند کاخ بیداد را به لرزه در آورد
و پرچم خونین برادر را که به امانت به او سپرده شده است به سلامت به مقصد برساند.
آری این خواهر غمدیده، مصیبت زده، اسارت کشیده بعد از روزها دوری از برادر دوباره می آید تا غم اسارت را با حسینش باز گو کند.
توگویی آن عزیز اینگونه کنار قبر برادر نجوا میکند، که ای برادر جان گرچه عزیزانم را در مقابل دیدگانم سربریدند
ولی من دینم و هدف تو را با تمامی وجود نگاه داشتم.
گرچه از دشمن کمال بی حیایی را دیدیم ولی حیای خود را نگاه داشتم. ای برادر در اسارت بی حرمتی ها دیدیم ولی صبر را پیشه خود قرار دادیم.
در خرابه شام منزلم دادند ولی در کاخ یزید طوفان به پا کردم، تا پیام خون به ناحق ریخته ات را به گوش همگان برسانم.
از پای افتادم ولی پرچم خونینت را سربلند نگاه داشتم.
جا دارد که شیعه در پاسخ به این همه درد و رنج بی بی بگوید:
بی بی چان تا پای جان از آرمان و اندیشه و فریاد حسینت تا آمدن منجی عالم پاسداری و نگهداری خواهیم کرد.