آن سوتر...!
جمعه ۱۸ تير ۱۳۹۵
تو آن سوی کوه ها و دشت ها، آن سوی آب ها و خاک ها، تو آن سوی مرزهایی.
تو آن سوی مرزها از مرزهای اعتقادی خودت و من دفاع می کنی.
هیچ می دانی چه کرده ای برادر؟!!
توفقط از حریم حرم دفاع نکرده ای.توبا پیکارت تنها پای بیگانه را از صحن بی بی جانمان نبریده ای.
تو با خونت جان بخشیده ای به تمام مرزهای اعتقادی امان.
پیکرت که در حومه ی حلب ، حمص وخان طومان بر زمین افتاد،
خونت تا اینجا...تا تمام شهر های وطن، وتا ابد جاری شد.
و من همچنان به خاک هایی غبطه می خورم که برتاول پاهایت بوسه زدند
و چون صندوقچه ای پرگوهر قطرات خونت را در خود جای دادند.
خاک هایی که از نزدیک شاهد نبرد با شکوهت با تمامی کفر بوده اند.
ومن اینجا از پس دنیای مجازی تصویر پیکارت را دیده ام وصدایت را از پشت بی سیم شنیده ام ،
وقتی داشتی وصیت آخر خود را به گوش فرزندان و همشهریانت می رساندی.
برادر! تفنگت بر زمین نماند.
بحمد الله، عباس زیاد است برای دفاع از حریم حرم.اما همگی غریبند.حتی در عصر رسانه های انبوه.
تو آنجا فریاد می زنی ،می خروشی، زمین می خوری و باز بر می خیزی و تا جان داری می جنگی
تا مبادا چکمه ی دشمن بر جان حرم بنشیند و دست نا پاکش به مزار اهل بیت(سلام الله علیهم )برسد.
تا مبادا پای خصم غباری از مرزهای خاکی امان را کم کند گردی از خاک وطن به هوا برخیزد.
تو آن سوی مرزهایی و دل خواهرکوچکت در تب وتاب؛ و دردی مگو در سینه از این همه حرف گران.
نمی دانی برادر، اینجا برخی نه آه مادر را می فهمند نه داغ سینه مرا .
اینجا برخی گمان می کنند پدر با آن همه سوز نهان تو را با درهم و دینار دنیا عوض کرد
و سربند یا زینبت را محکم بست تا کیسه ی متاع دنیایش پرتر گردد .
اینجا برخی دنیای بی آرمانشان چه بی اندازه حقیر است.
عباس زمانه ام !
می دانم باز دست رد بر سینه ی آب و نان دنیا زده ای و جاری فرات روزگار را شرمنده ی خود ساخته ای.
من این را خوب می دانم .
تو آن سوی مرزها امان دشمن را ببر،من هم اینجا امان اما ن نامه ها را .