هبوط بادیه

شناسه نوشته : 18261

1395/02/31

تعداد بازدید : 704

هبوط بادیه

دیر آمدی عزیز !

تمام حضور من 

صرف گشودن این قفل ها شده 

آیا شود ، که ببینم به چشم خویش 

قلبم ، فدای وسعت اندیشه ها شده ؟!

 

 

این بار ، ای عزیز ! 

دیر آمدی 

کبوتر قلبم به حال مرگ 

جانم ، فقط برای تو بر جای مانده است !

 

 

چشمم ، هبوط بادیه ات را

بهانه داشت 

جسمم ، تلنگر صد تازیانه داشت . . . 

 

 

دیگر صدای قدم های اشتیاق تو را 

با گوش های کر شده از پیری

در این گذار عمر 

نخواهم عیان شنید .

 

 

آری ؛ تمام عمر

قفل هزار سالۀ این اشتیاق را 

با چلچراغ شوق

چه مستانه باز می کردم .

 

 

هر شب ، کنار سفرۀ رنگین احتیاج 

با کردگار خویش ، چه غمگنانه 

راز می کردم .

 

 

این واژه های پر شده از التهاب را

آخر کدام قصۀ دیرین ، تهی کند

از گرد و خاک حادثه های مهیب دهر ؟!

 

 

« صبا ملکوتی »