کد مطلب: 18071

هنوز سر در گمم...!

جمعه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۵

گفت : چه کار داری که چه کسی ، حاج احمد و دوستانش را به لبنان فرستاد؟

در دلم گفتم : چه کار دارم که فرستاد و دیگر هرگز کسی آنان را ندید ؟!

به او گفتم :

هر زمان که به عکس حاج احمد متوسلیان می رسم، بغض تمامی وجودم را فرا می گیرد و سراسر غم می شوم .

یاد راوی جنوب در میانه ی راه می افتم که گفت شاید هنوز زنده باشد !

آری شاید هنوز اسیر رژیم مجعول صهیون است !

یا شاید در گوشه ای از این دنیای غریب، زندگی می کند .

اما نه . . .

ما که می دانیم

خوب می دانیم پیش از رفتن گفت که می روم شهید بشوم و دیگر بازگشتی ندارم .

همان جمله که وقتی به حاج همت رسید ، شانه هایش از گریه لرزید و شاید با خود گفت : حاج احمد که حرف الکی نمی زند . . .

و یادم می آید که پس از درگیری با اسرائیلی ها ، دیگر کسی حاج احمد را ندید .

هنوز سردرگمم که بگویم :

شهید حاج احمد . . .

یا جاوید الاثر حاج احمد . . .

باز در دل می گویم :

می دانی حاج احمد ؟! فقط کمی دلــــم برایتان تنگ است ؛ همیــن !

کـــ . م