کد مطلب: 17827

دیوار مهربانی!

جمعه ۱۳ فروردين ۱۳۹۵

کمتر از 24 ساعت از تصمیمی که گرفته بودم گذشته بود. نباید نادیده گرفتن تصمیمات و سستی از همین روز اول سال جدید عادت می شد. مرتب اتفاقات روز را مرور و دنبال تجربه جدید و حرف تازه ای برای دوستانم بودم.  قبل از تحویل سال جدید، تصمیم گرفتم هر شب یکی از تجربیات تعطیلات نوروز را با دوستان ناشناس فضای مجازی و یا بهتر بگو یم مخاطبین احتمالی به اشتراک بگذارم اما ضمن اتفاقات شیرین روز حرف تازه ای نمی یافتم.

مهمان ها سراپا گوش و پدر مثل همیشه از قدیم می گوید و ناشکری مردم امروز و شکر گزاری مردم قدیم ضمن نداشته هایشان. و شاهد مثال های گوناگون می آورد. گاهی حس می کنی آنچه می شنوی مربوط به قرن ها پیش است در صورتی که نهایت مربوط به 50-60 سال قبل است.  مطمئنم آنچه اکنون نقل مجلس ماست و عامل شادی و خنده های جمع ما، روزی درکش، چشم های زیادی را بارانی کرده است. پدر برای فقر برخی مردم مثال می زند که برخی ها صبح زود تا هوا تاریک بود کنار سقاخانه ها می رفتند و پول و نان و خوراکی های و ... که مردم می گذاشتند برای گذران معیشتشان بر می داشتند.

امین پسر بچه 8-9 ساله جمع از پدرم سوال کرد مگر کنار سقاخانه ها نان و پول بود؟ پدرم جواب داد بله پسرم آن موقع ها کسانی که وضعشان بهتر بود چون می دانستند مردم نیاز دارند و مثل این روزها این قدر مردم پی پر کردن جیب هایشان  و دل ها از هم دور نبود. هر چه داشتند نانی، قرانی پول و ... کنار سقاخانه ها می گذاشتند. سقاخانه جایی بود که همه رفت و آمد داشتند، آبروی کسی نمی رفت و ...  در همه سقاخانه های محله های شهر این کار انجام می شد.

به حرف های پدر دقت کردم تنها سوالی که به ذهنم می رسید این بود: «این همان دیوار مهربانی نیست؟». حرف پدر مربوط به 50-60 سال پیش است و خود شاهد زنده این همدلی. پیرمردهای 70 تا 100 ساله داریم در شهر که شاید جزئیات بیشتری به یاد داشته باشند.  میراثی که فراموش شد و دوباره برای زنده و همگانی شدن آن  تلاشها نیاز است.  قدر میراث فرهنگی خود را بدانیم  که شاید 50-60 سال دیگر نسل امروز بر دیدن جزء جزء این فرهنگ در دست دیگران غبطه خورند و مجبور باشند برای احیای آن  از صفر ، سال ها  تلاش کنند.

 صداقت