باز به سوی تو آمدم...!
جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴
آرام در گوشه ای نشسته ام،
در اعماق دل به دنبال کسی هستم که تمام دق و دلی و احساساتم را
بدون ترس و واهمه از افشای آن میان غیر برایش بازگو کنم.
خوب که دقت می کنم کسی را نمی یابم ، تازه یادم می آید که چقدر تنهایم.
سرخورده تر از قبل غرق دنیای تاریک جهانم می شوم,
سرم را به زانوهایم نزدیک می کنم و زبانم شروع به چرخیدن می کند:
-خدایا چه کنم؟؟؟
اندکی مکث میکنم ، واژه خدا چقدر برایم ملموس است.
-خدا
-خدا
زبانم چند بار نامش را تکرار می کند . در دلم شوقی می افتد و امیدی تازه
چرا فراموش کرده بودمش !
چرا انقدر مشغول فرع بودم و اصل را فراموش کرده بودم؟!
شرمگین از کار خود زانوهایم را به بغل گرفتم .رویی برای بازگشت نداشتم.
به گمانم همان کارهای گذشته ام برای محروم شدن از نگاهش کافی بود.
افتاب رو به افول بود. سرخی اسمان قلبم را تنگتر می کرد .
مسیر برایم روشن بود اما پایی برای رفتن نداشتم .
صدایی در اتاق پیچید ...
- توکلتُ علی الله
اشنا بود برایم صدای شروع اذان از گلدسته های مسجد محل بود .
کم کم صدا واضح تر می شد و قلب من با هر اوج گرفتن صدا لرزشش بیش تر ...
- الله اکبر ، خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود .
-اشهد ان لا اله الله ، گواهی میدهم نیست خدایی جز الله
دوباره غرق می شوم در دو جمله به خود که می آیم
حی علی الفلاح را می شنوم بشتابید به سوی رستگاری. . .
رستگاری , براستی رستگاری من در چه بود ؟!
ایا واقعا رستگاری من در لاک و تیپ و مد و دوره های دوستانه خلاصه می شد!!!
رستگاری من در چه بود خسته بودم از تمام کارهای دنیایی که در لحظه برایم شادی
داشت و هیچ یک سیرابم نمی کرد .
-حی علی خیر العمل بشتابید به سوی بهترین عمل!
بهترین عمل من چه بود؟! هیچ عملی نیافتم تعریفی نداشتم از بهترین عمل!!!
برایم سوالی شد به عقب بازگشتم جمله قبل چه بود !!؟؟؟
- حی علی الصلاه
قبل از آن جمله بشتابید به سوی نماز بود.
بشتابید به سوی نماز بشتابید به سوی رستگاری بشتابید به سوی بهترین عمل.
چرا تا الان به ان دقت نکرده بودم جریان چه بود نمی فهمیدم گنگ شده بودم و مات
در دلم شوق دوباره افتاد گویی تازه در دلم دانه ای از زندگی جوانه می زد .
پس نماز بود راه رستگاری ،نماز بود بهترین عمل . . .
دلم میگفت او نمی بخشد مرا و عقلم نهیب می زد او رحمان تر از این حرفهاست
اشک هایم را پاک کردم ارام ایستادم ، تبرک کردم تنم را با وضویی،
استغفرالله ای بر زبان آوردم
سجاده ام را بسوی قبله مهربانی ها نقش زمین کردم , آرام زمزمه کردم باز به سوی تو آمدم
تویی که اول و اخر همه چیز تنها به سوی تا خواهد آمد...
- نماز مغرب می خوانم قربهً الی الله، الله اکبر
نوشته شده توسط: قلم