کد مطلب: 17421

پدر بزرگ مهربان!

دوشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۴

صبحِ روزِ سرد‎ ‎
آمدی و در میان روزهای سردمان
موجِ دستهای مهربان تو‎ ‎
خاطراتِ گرم و روشنی برایمان کشید؛
ناگهان به جسمهای مرده، روح تازه ای دمید‎.‎

****

راستی! نامِ تو، ‏
نامِ یک امام‎ ...‎
نام رهبری بزرگ و مقتدر فقط، نبود‎....‎
ما تو را پدر بزرگِ مهربان صدا زدیم‎! ‎
آمدی و لحظه هایمان، ‏
‎ ‎پر شد از حضورِ گرمِ تو‎.... ‎
‎ ‎پدر بزرگ‎! ‎
‎ ‎ای بزرگِ تا همیشه زنده‎!... ‎
ای امام‎!‎

******

طعمِ نام تو، مزه ی کلامِ تو، تا ابد زِ یادمان نمی رود‎...‎
یادمان نمی رود کتابمان به یادِ تو، ‏
با گزیده ی کلامِ تو‎ ‎
با نگاهِ مهربانِ عکسِ تو شروع می شد و‎...‎
چشمهای تا ابد زلالِ تو‎..... ‎
بوسه گاه بوسه های کودکانه بود‎!‎

‏***************‏

حرف های جاودانه ات
در میانِ کودکانه خاطراتمان حک شده است و یادمان نمی رود‎ ‎

‏***************‏
بوسه می زنم به عکسِ تو هنوز‎!‎
من همان مُحصلّم که در کتابمان‎...‎
‎ ‎زیر عکس تو نوشته بود‎:‎
‎» ‎امید من به شما دبستانی هاست‎»
ما همان محصلّیم؛ امام‎!‎
حرفهای تو به اوجمان رسانده‎ ‎
در کنار حرفهای تو بزرگتر شدیم‎!‎
سالهایِ سال
کامِمان به باده کلامِ تو عجین شد و
جرعه جرعه سر کشیده، تشنه تر شدیم‎... ‎
ما- امیدِ چشمهای تا ابد زلالِِ تو- بزرگتر شدیم‎!‎

‏******************‏

غم مخور، امام‎! ‎
تا نفس میان سینه هست،
راهیانِ این رَهیم‎...‎
راه جاودانه ات ادامه می دهیم‎!‎

‏***************‏

مثل روزهای کودکی‎...‎
بوسه می زنم به عکس مهربان تو‎...‎
‎ ‎دوست دارَمَت امام‎! ‎
دوست دارمت پدربزرگِ مهربان‎!‎

ما به کودکانِ سرزمینمان تو را
‎ ‎یک امام،
‎ ‎یک بزرگمرد تا همیشه زنده
‎ ‎یک پدربزرگ یاد می دهیم
‎ ‎تا همیشه راهیانِ این رَهیم‎...‎

‏*************‏

یادمان نمی رود که ما
لابلای موجِ دستهای گرمِ تو، جان گرفته ایم‎...‎
بوسه می زنم به نامِ تو‎! ‎
نامِ تو، خاطراتِ کودکانهء مرا
پر ز حسِّ «بودن» و «غرور» و «افتخار» می کند‎.‎
دوست دارمت امام‎! ‎
دوست دارمت پدربزرگ مهربان


به قلم: س.  بضاعت پور (سبزینه)‏