کد مطلب: 16941

قصه اسیری...!

شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴

سرگرم کتاب و دفتر بودم .  صدای سخنران که از سختی اسارت اهل بیت علیهم السلام سخن می گفتند،  و سخت ترین مصیبت برای امام زمان اسارت عمه جانشان حضرت زینب علیها سلام ؛ به گوش می رسید. به اتاق رفتم و روبروی تلویزیون نشستم و به گریه کردن ها نگاه کردم و غبطه خوردم به این حال و هوا و حضور، که نتیجه آن سبکی و روشنی دل است. چقدر دلتنگ و محتاج چنین حضوری هستم. بین جاده  تمنا و حسرت در رفت و آمد بودم که گوشی همراهم زنگ خورد، برادرم بود.  تقاضا  کردند که اگر وقت دارم با همراهی ، در انتخاب هدیه ای به ایشان کمک کنم. قبول کردم و راهی بزرگترین و شناخته شده ترین  و به بیانی تنها فروشگاه لوازم خانگی شهر شدیم. زیاد شنیده بودم اما اهل خرید و بازار و ... نیستم. بار اول بود به فروشگاه رفته بودم. جای غریبی بود. تنوع کالا و رنگ به حدی بود که انتخاب  و باور اسلامی بودن، سخت به نظر می رسید. نگاهم گرم دقت  بود که صدای آشنایی مرا صدا می زد.  مائد ه بود و مادرش. جای تعجب نداشت. حتما برای تهیه جهیزیه آمده بودند.   چند ماهی است ازدواج کرده. دختری  محجب و از خانواده مذهبی و بدور از تجملات و عقاید خاص امروزی.  مراسم عقد دعوت بودم.  نه موسیقی داشتند نه  حرکات موزون و اختلاط و چند نوع پذیرایی و ... کاملا اسلامی. حتی مراسم در منزل یکی  از آشنایان برگزار شده بود.  بعد از احوالپرسی  صاحب مغازه - که پیرمرد نورانی اهل نماز و پدر هفت دختر مومنه و محجب که البته همه ازدواج کرده اند-  با مهربانی توضیحاتی می داد و ما  گوش می دادیم. وقتی مائده سوال کرد نمی دانستم چه جوابی بدهم.  خرید سماور و قوری، کتری قوری، چای ساز، وسایل چای دم دستی و ... همه باهم چه معنایی داشت؟ چه فرقی داشت ارزانتر را تهیه کنیم و یا گرانتر؟ این تنوع نیاز بود؟ حساب کردم هزینه وسایل برای نهایت ده لیوان نوشیدنی گرم در روز بیش از یک میلیون تومان  برای مذهبی ها. یعنی یک سوم وام ازدواج! سرویس چدن و تفلن و ...، چینی و ارکوپال، سطل زباله و دستمال کاغذی  تزیینی ودکوری ها و .... گفتم سلیقه و عقیده ام با شما متفاوت است اما به نظرشما این انتخاب ها در حد نیاز و ساده زیستی است؟ چرا پارچ و لیوان فرانسوی؟ مگر ایرانی نداریم؟ گفت: فکر می کنی ما اهل تجملاتیم. برو ببین برخی ها چگونه جهیزیه تهیه می کنند.  فردا ازدواج کنی حتما پشت سرت خواهند گفت فلان و مادر شوهرت چنین می گوید و آقا داماد هم طلاقت ندهد خیلی است.   گفتم: پس کلاس های اخلاق و سخنرانی ها و مراسم امام حسین علیه السلام ها فقط در حد شرکت و نظری است؟  قرار شد در دنیا به پایین دست نگاه کنیم یا بالا دست؟  ملاک رفتار ما دستورات اسلامی است نه قیاس با این و آن. گذشته از آن مائده جان من و شما که از خانواده های متوسطیم نباید به فکر پایین تر از خودمان باشیم؟  آنهایی که با قسط و وام هم توان  خرید ندارند؟ اگر قرار است ما در حد اعلا برای یک زندگی 50 ساله با پیش بینی  همه شرایط جهیزیه تهیه کنیم با تفکر دارندگی و برازندگی ، برخی ها قید ازدواج را نمی زنند؟   بنا نبود برای حرف مردم زندگی کنیم . برای رضایت خدا و کمک کنیم به باز شدن گره ازدواج و ... شعار بود؟  شما  زندگی را به کام خودت و خانواده ات از استرس هزینه ها و وام و دین تلخ می کنی برای چه؟ کجای دین ما نوشته این همه فشار بر پدر و مادر برای ازدواج فرزند؟ فردا روز هم به دلیل همین فشارها از همسرت تقاضا ها و توقعات  نا به جا خواهی داشت ، زندگی به کام همه تلخ است برای وسایلی که هیچ نیازی به آن نداریم و نیمی از آن بی استفاده می ماند؟. نمی شود ده پانزده سال با همین وسایل اولیه  زندگی کرد و کم کم به مرور زمان بقیه را اگر نیاز بود تهیه کرد؟ تفکر قناعت این است؟ یعنی بزرگترهای ما عقل نداشتند یا زندگی های امروزی شیرین تر از قبلی هاست؟ گذشه از همه حرف هایی که زد و جوابش را اینگونه می دادم. نهایت در جواب منطقم گفت:  از عهد  بوق آمده ای و  رفت.  از این قصه؛ درس خواندن ها و  ایمانمان به مضحکه بیشتر می ماند تا علم و جهاد. از آنچه در محیط و اطرافیان مائده را مجبور به رفتار بر خلاف عقایدش می نمود ترسیدم؛ از خودم سوال کردم  اگر در شرایط  مشابه قرارگرفتی مثل مائده  رفتار نمی کنی؟ تا چه حد برای عقایدت می جنگی؟ قصه اسیری ما از افکار خودمان قصه غریبی است.  برای  امام زمان علیه السلام  اسارت افکار ما شیعیان تلخ تر است یا  اسارت رفتنِ تن هایی که هدفش،  فراموش نشدن آزادی افکار در چارچوب برنامه ای خدا نوشته،  مثل اسلام ؟!!!  چند ساعت فکر و چون و چرا به  من آموخت   اسارت اهل بیت علیهم السلام از قصه اسارت افکار امثال ما ریشه گرفت و این دو از هم جدا نیستند. فقط نمی دانم چرا با رفتارهای مشابه کوفیان ، منتظر دیدن نام خود در لیست یاران امام زمانیم ؟!!!

صداقت/ 14 آذر 94