تو هم می توانستی!
پنجشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۴
همیشه ساعت های عمرم رامدیون خون پاکت می دانم...
آری تو هم می توانستی همانند بقیه ی گل های محمدی، زندگی را بر روی ریل های قطار دنیا با نیمکت و تخته ، شاگردی ومعلمی حرکت بدهی، به اوج برسی . پلاک بی نامت را درجایی پیدا کنیم که به جای خاک، طلا وزیبنده های دنیایی رویش ر اصیقل داده باشند.
آری توهم می توانستی جسمت را در زیباترین مکان های دنیای فانی هم چون کالیفرنیا پرورش دهی وبا مدرک مهندس دنیا شناس مالی و با پاس کردن عقاید یهود و مسیحی دردانشگاه آکسفورد نمرات فرعون پرستی بگیری.
توهم قدرت این را داشتی که لباس خیانت تنت کنی و پرچم یاری سیدعلی را بردستت بگیری، شعار بدهی لبیک یاعلی ! اما در ذهنت هم چون سایرخار های انقلاب فتنه گری کنی.
می توانستی بمانی و در زمره ی آشوبگران، اشک ازچشمان سیدعلی روانه ی کربلایی کنی که کوفیان با حسین کردند...
آری تو می توانستی و فعل های بسیاری در زندگیت صرف کنی، اما گل محمدی سیزده گل برگ زمان، روح خدا ،ایمان و عقیده اسلامی و زمانی ات که در مکتب روح خدا نمره ی فاحسن تبارک الله گرفت به موجودات آشفته ی قبل و بعد از انقلاب درس آزادی و ایمان داد.
تو پلاک خود را برفرازکاخ سفید ایمان به نشانه جا گذاشتی و رنگ سرخ خونت چشمان خارهای انقلاب را شست و بصیرت را دردل عمارهای خامنه ای به جاگذاشتی ...
راهی را که ریل های قطارزندگیت را روی آن به حرکت درآوردی هزاران شاخه ی گل محمدی دیگررا شکوفه دادی وبی عطر آن ها را در دنیای مستضعفان به امید دلشان هدیه کردی.
راهت را با فانوس و پرچم لبیک یا سیدعلی درخیابان ولایت می پیماییم.
نویسنده:خانم مرضیه نظرپور