کد مطلب: 14192
ما بردگان عصر اطلاعات هستيم
پنجشنبه ۲۰ فروردين ۱۳۹۴
اگر به داستان زندگي بشر پس از دورههاي اوليه آن نگاهي ساده بيندازيم، ميبينيم همواره و در هر دورهاي انسانها به دو گروه حاكمان و فرمانبرداران تقسيم شدهاند. در عصرهاي اوليه حاكمان از تمام قدرت خود استفاده ميكردند و فرمانبرداران متمرد را به سختترين شكل به مجازات ميرساندند. اما هرچه تاريخ رو به جلو پيش رفته از ميزان خشونت بشر كاسته و بر ميزان نظارت و كنترل آن افزوده شده است.
در جوامع ابتدايي كه بشر هنوز با روشهاي پرورش گياهان و كشاورزي آشنا نشده بود، براي تامين نياز خود به غذا، به شكار رو آورد. در عصر شكار، بشر براي شكار كردن، خشونت زیادی را و به دفعات کم روي شكار خود به كار ميبرد؛ يعني به وسيله خنجر يا تبر شكارش را ميكشت. با تقليد از اين شيوه معاش و شكار، قدرتمندان يا حاكمان اين عصر براي مجازات كسي كه ميخواست به آنها تعرض کند يا آسيبي برساند يا از فرمانشان سرپيچي كند، از همين شيوه بهره ميجستند و فرد خطاكار را ميكشتند.
به مرور اما كشاورزي به جوامع راه پيدا كرد و به تبع آن بشر از ميزان خشونت خود كاست. در اين دوره گروه حاكم براي اعمال تسلط خود به گروه زيردست به بردهداري روی آوردند و رابطه حاكم با فرمانبردار در واقع رابطه برده و ارباب بود. ارباب براي اعمال قدرت خود در اين دوره از تازيانه استفاده ميكرد. شلاق بهعنوان وسيله اعمال قدرت نسبت به دوره قبل كه از خنجر استفاده ميشد ميزان خشونت كمتري داشت؛ اما ميزان كنترل و نظارت در جامعه به كمك نظارت سربازان و بردهداران بر فرمانبرداران كه همان بردهها بودند گستردهتر شد.
با گذشت زمان و با توسعه جوامع و افزايش توليد محصولات كشاورزي، مازاد مصرف ايجاد شد و در نتيجه حاكمان اين توان را پيدا كردند كه از خشونت خود باز هم بكاهند و البته نظارت و كنترلشان را افزايش دهند. فئوداليسم، گفتمان غالب اين عصر بود و رابطه حاكمان و فرمانبرداران رابطه ارباب و رعيت بود. نظام ارباب و رعيتي علاوه بر اينكه خشونت كمتري نسبت به نظام بردهداري داشت، با دادن خانه و اندكي از توليدات كشاورزي وضع معاش گروه تحت سلطه را هم بهتر كرد. اما سادهانگارانه است اگر فكر كنيم نظارت و كنترل در اين عصر افزايش پيدا نكرد. اربابها و خانها به كمك كدخداها در واقع تسلط خود را بر جوامع روستايي سيستماتيك كردند و نظارت و كنترل بيش از پيش مورد توجه قرار گرفت.
با پيدايش رنسانس و به تبع آن انقلاب صنعتي قشر تازهاي به نام سرمايهدار متولد شد. اين قشر سرمايهدار كه برخي از آنها از همان بچهرعيتهاي دوره فئوداليته بودند، با در دست گرفتن ابزار توليد صنعتي، به قدرتي دست يافتند و اندكي بعد به طبقهاي جديد در ميان حاكمان جامعه تبديل شدند. در عصر سرمايهداري رابطه حاكمان با فرمانبران خود از سيستم ارباب رعيتي به رابطه كارفرما و كارگر تغيير شكل داد. كارفرما برخلاف ارباب كه هيچ دستمزدي به رعيت خود نميداد به كارگران خود حقوق ميداد و خشونتهاي اربابي نظير فلك كردن در كار نبود. اما در اين دوره هم به كمك سركارگران و اهرمهايي نظير كسر حقوق، پاداش، توبيخ و اخراج ميزان كنترل و نظارت حاكمان بر فرمانبران افزايش بيشتري پيدا كرد.
با گذر از عصر صنعتي و ظهور پيشرفتهاي گسترده الكترونيكي جوامع از عصر صنعتي پا به عصر فراصنعتي يا عصر ارتباطات گذاشتند. در اين عصر در بيشتر جوامع احكامي نظير اعدام منسوخ شد و ميزان خشونت به طرز معنيداري كاهش پيدا كرد. رابطه حاكمان با فرمانبران هم به رابطه كارفرما و كارمند تبديل شد كه با كاهش ساعات كار كارمندان نسبت به كارگران در دوره قبل و بهبود نسبي وضع معاش آنها همراه بوده است. ابزار كنترل اين عصر اما اطلاعات است. از يكسو شركتهاي چندمليتي با اهرمهايي نظير ثبت ورود و خروج كاركنان خود و گذاشتن دوربين براي رصد فعاليت كارمندان بهشدت آنها را كنترل ميكنند. از سويي ديگر اما دولتها هم با شنود گسترده مكالمات تلفني، استفاده از شبكههاي اجتماعي براي جاسوسي و قرار دادن دوربينهاي تصويربرداري در تمام نقاط شهرها دايره نظارت و كنترل خود را بر شهروندان تنگ و تنگتر ميكنند. اگرچه در عصر كنوني يعني عصر ارتباطات از ميزان خشونت بهطرز قابل توجهي نسبت به دورههاي قبل كاسته شده است، اما با وجود فشار روزافزون دولتها و شركتها بر مردم براي نظارت و كنترل همجانبهشان، بيشك انسان امروز بسيار بيشتر از قبل تحت سلطه حاكمان خود قرار گرفته است. حاكماني كه همهچيز را در تمام لحظات بهسختي تحت نظر دارند.
مساله به همينجا ختم نميشود؛ حاكمان عصر ارتباطات كه نبض اطلاعات از شبكههاي اجتماعي گرفته تا كانالهاي راديويي و تلويزيوني را در دست خود دارند، از طريق ساخت محصولات سرگرمكننده ذهن مخاطبان خود را مشغول ميكنند تا مردم اين عصر متوجه تحت سلطه بودن خود هم نشوند. ميتوان گفت فرزند اين عصر در غل و زنجيرهايي نامرئي گرفتار شده است كه خود از آنها آگاه نيست. در واقع حاكمان اطلاعاتي نه با جلوگيري از دستيابي مردم به اطلاعات بلكه با بمباران اطلاعاتي آنها با مسايل غيرمهم ذهن آنها را از اسارتشان منحرف ميكنند.
در جوامع ابتدايي كه بشر هنوز با روشهاي پرورش گياهان و كشاورزي آشنا نشده بود، براي تامين نياز خود به غذا، به شكار رو آورد. در عصر شكار، بشر براي شكار كردن، خشونت زیادی را و به دفعات کم روي شكار خود به كار ميبرد؛ يعني به وسيله خنجر يا تبر شكارش را ميكشت. با تقليد از اين شيوه معاش و شكار، قدرتمندان يا حاكمان اين عصر براي مجازات كسي كه ميخواست به آنها تعرض کند يا آسيبي برساند يا از فرمانشان سرپيچي كند، از همين شيوه بهره ميجستند و فرد خطاكار را ميكشتند.
به مرور اما كشاورزي به جوامع راه پيدا كرد و به تبع آن بشر از ميزان خشونت خود كاست. در اين دوره گروه حاكم براي اعمال تسلط خود به گروه زيردست به بردهداري روی آوردند و رابطه حاكم با فرمانبردار در واقع رابطه برده و ارباب بود. ارباب براي اعمال قدرت خود در اين دوره از تازيانه استفاده ميكرد. شلاق بهعنوان وسيله اعمال قدرت نسبت به دوره قبل كه از خنجر استفاده ميشد ميزان خشونت كمتري داشت؛ اما ميزان كنترل و نظارت در جامعه به كمك نظارت سربازان و بردهداران بر فرمانبرداران كه همان بردهها بودند گستردهتر شد.
با گذشت زمان و با توسعه جوامع و افزايش توليد محصولات كشاورزي، مازاد مصرف ايجاد شد و در نتيجه حاكمان اين توان را پيدا كردند كه از خشونت خود باز هم بكاهند و البته نظارت و كنترلشان را افزايش دهند. فئوداليسم، گفتمان غالب اين عصر بود و رابطه حاكمان و فرمانبرداران رابطه ارباب و رعيت بود. نظام ارباب و رعيتي علاوه بر اينكه خشونت كمتري نسبت به نظام بردهداري داشت، با دادن خانه و اندكي از توليدات كشاورزي وضع معاش گروه تحت سلطه را هم بهتر كرد. اما سادهانگارانه است اگر فكر كنيم نظارت و كنترل در اين عصر افزايش پيدا نكرد. اربابها و خانها به كمك كدخداها در واقع تسلط خود را بر جوامع روستايي سيستماتيك كردند و نظارت و كنترل بيش از پيش مورد توجه قرار گرفت.
با پيدايش رنسانس و به تبع آن انقلاب صنعتي قشر تازهاي به نام سرمايهدار متولد شد. اين قشر سرمايهدار كه برخي از آنها از همان بچهرعيتهاي دوره فئوداليته بودند، با در دست گرفتن ابزار توليد صنعتي، به قدرتي دست يافتند و اندكي بعد به طبقهاي جديد در ميان حاكمان جامعه تبديل شدند. در عصر سرمايهداري رابطه حاكمان با فرمانبران خود از سيستم ارباب رعيتي به رابطه كارفرما و كارگر تغيير شكل داد. كارفرما برخلاف ارباب كه هيچ دستمزدي به رعيت خود نميداد به كارگران خود حقوق ميداد و خشونتهاي اربابي نظير فلك كردن در كار نبود. اما در اين دوره هم به كمك سركارگران و اهرمهايي نظير كسر حقوق، پاداش، توبيخ و اخراج ميزان كنترل و نظارت حاكمان بر فرمانبران افزايش بيشتري پيدا كرد.
با گذر از عصر صنعتي و ظهور پيشرفتهاي گسترده الكترونيكي جوامع از عصر صنعتي پا به عصر فراصنعتي يا عصر ارتباطات گذاشتند. در اين عصر در بيشتر جوامع احكامي نظير اعدام منسوخ شد و ميزان خشونت به طرز معنيداري كاهش پيدا كرد. رابطه حاكمان با فرمانبران هم به رابطه كارفرما و كارمند تبديل شد كه با كاهش ساعات كار كارمندان نسبت به كارگران در دوره قبل و بهبود نسبي وضع معاش آنها همراه بوده است. ابزار كنترل اين عصر اما اطلاعات است. از يكسو شركتهاي چندمليتي با اهرمهايي نظير ثبت ورود و خروج كاركنان خود و گذاشتن دوربين براي رصد فعاليت كارمندان بهشدت آنها را كنترل ميكنند. از سويي ديگر اما دولتها هم با شنود گسترده مكالمات تلفني، استفاده از شبكههاي اجتماعي براي جاسوسي و قرار دادن دوربينهاي تصويربرداري در تمام نقاط شهرها دايره نظارت و كنترل خود را بر شهروندان تنگ و تنگتر ميكنند. اگرچه در عصر كنوني يعني عصر ارتباطات از ميزان خشونت بهطرز قابل توجهي نسبت به دورههاي قبل كاسته شده است، اما با وجود فشار روزافزون دولتها و شركتها بر مردم براي نظارت و كنترل همجانبهشان، بيشك انسان امروز بسيار بيشتر از قبل تحت سلطه حاكمان خود قرار گرفته است. حاكماني كه همهچيز را در تمام لحظات بهسختي تحت نظر دارند.
مساله به همينجا ختم نميشود؛ حاكمان عصر ارتباطات كه نبض اطلاعات از شبكههاي اجتماعي گرفته تا كانالهاي راديويي و تلويزيوني را در دست خود دارند، از طريق ساخت محصولات سرگرمكننده ذهن مخاطبان خود را مشغول ميكنند تا مردم اين عصر متوجه تحت سلطه بودن خود هم نشوند. ميتوان گفت فرزند اين عصر در غل و زنجيرهايي نامرئي گرفتار شده است كه خود از آنها آگاه نيست. در واقع حاكمان اطلاعاتي نه با جلوگيري از دستيابي مردم به اطلاعات بلكه با بمباران اطلاعاتي آنها با مسايل غيرمهم ذهن آنها را از اسارتشان منحرف ميكنند.